یکشنبه ۳۰ اردیبهشت ۰۳

رررر

اي خدا توبــــــــــه!

۸ بازديد

ســــــــلام. خوبيد؟ احيا خوش گذشت؟!

آره ديگه اون احيايي كه من رفتم اگه شما هم بوديد بهتون خوش مي گذشت آرزو مي كرديد كاش بيشتر بود! البته جدا از اون حال معنوي و از اين حرفا!!!

بذاريد چند تا از اتفاقاي احيا رو بگم تا مثل من هم شاخ رو سرتون سبز شه هم كركر بخندين.

 احيا و هر و كر؟؟؟؟ جل الخالق!    

تو خونه ما  كه داداش جانمان تصميم گرفته بود با دوستاش بره احيا. 4 ساعت فقط جلو آينه بود!

من: كجا مي خواي بري؟

اون: احيا.

من: مي خواي بري احيا و ادكلن رو خودت خالي مي كني؟ حداقل كمتر بزن. دوش نگير باهاش.

اون: دو ركعت نماز با بوي خوش بهتر از هفتاد ركعت نماز با بوي بده!

حال مي كنيد جوابو؟ كم كه نمياره.

و اما منو دختر خالم.

 اين مسجدي كه من و دختر خالم رفته بوديم بقدري شلوغ بود كه مردم بيرونش تو خيابون نشسته بودن. تو خيابون هم غلغله. واسه همين جووناي اين مرز و بوم(!) فيض اساسي بردن. خدا خيرشون بده! يه سوژه اي شدن واسه ما. 

ما تو پياده رو نشسته بوديم. همين جوري ديديم يه پسري داره بلند بلند با موبايل مي حرفه( اصلا هم اعصاب نداشت):

الو. سهيلا كجايي؟ يه ساعته كه منتظرتم. زود باش... تو كه تو پيچوندن بابات استادي يه كاريش كن... بگو مي خوام با يكي از دوستام بريم مسجد بعد خودت تنها بيا. اومدي ها. ببين من جلو مسجد منتظرتم. بدو. راستي من مفاتيح ندارم يكي با خودت بيار. اگه دير بجنبي دعاي جوشن كبير شروع ميشه.   

 احيا با دوست دختر هم حال مي ده ها!!!

يه پيرزن پر چنه ( پرحرف) نشسته بود ور دل من هي چرت و پرت مي گفت. از من مي شنويد از اين جور آدما دوري كنيد و گرنه مغزي براتون نمي مونه. چرا؟ چون نوش جانش مي كنن!!

پيرزن رو به من: دخترم تو مسجد جا نيست؟

من: نه.

پيرزنه: من فكر مي كنم جا باشه.

مادر جان IQ يه خرده فكر كن. اگه مسجد جا داشت اين ملت بيكار و خجسته نبودن كه بشينن وسط خيابون و پياده رو. از تو بعيــــــــده! 

آخ حرصم ميگيره از سوالاي احمقانه. درسته گفتن پرسيدن عيب نيست ولي نه ديگه تا اين حد. 

 

*

بعد از چند دقيقه. وسط دعاي جوشن كبير.

پيرزنه: من نمي دونم اين دختر پسرا اومدن عروسي كه قيافه هاشونو اين شكلي كردن؟ دخترم يه زنگي بزن پليس 610(!)  تا بيان اينا رو جمع كنن!!

حتما زنگ ميزنم 610 ! 

*

من با خودم مفاتيح نبرده بودم چون رو موبايلم يكي نصب كردم. داشتم از رو اون مي خوندم واسه همين گوشيم مدام دستم بود.

پبرزنه: دخترم! اين حركات زشته اومدي توبه يا اسومس بازي؟ (منظورش SMS بود!  )

يكي نيست بگه مادر جان اومدي توبه با فضوليييي؟

بعد از دعا انگار زنگ تفريح باشه، همه وايسادن به بخور بخور. از چيپس و پفك گرفته تا ماكاروني! ولشون مي كردي با خودشون ديزي و كباب و ريحون هم مي آوردن!

آخه وسط احيا جاي تخمه شكستنه؟؟؟؟؟؟؟؟ مگه اومدي سينما؟   

اونجايي كه ما نشسته بوديم چند تا پسر هم بودن كه فقط مسخره بازي درآوردن. مردم كه صلوات مي فرستادن. يكيشون مخصوصا چند ثانيه دير صلوات مي فرستاد تا همه بخندن.(مردم هم مي خنديدن ها!) انگار اومده سيرك!

ديگه آخرش يه مردي از اين سيبيل بنا گوش درفته ها بلند داد زد: خدايا همه عقب مونده ها رو شفا بده!

مردم: الهي آميــــــــــــــــن!

ولي همين دلقكا آخر مراسم چنان گريه مي كردن و ضجه مي زدن كه همين جور دهن آدم باز مي موند!  

ديگه آخر مراسم همه داشتن از ته دل گريه مي كردن و تو سرشون مي زدن، از وسط پياده رو يه گربه اي رد شد. يه دختري داد زد: واي ماماني گربه! از يه طرف مردم مي خنديدن از يه طرف گريه مي كردن. (تا تقي به توقي مي خوره نيشاشون باز ميشه!)

يه پسري(خفن فشن): خانوم چرا اين حال معنوي رو ازمون مي گيري؟!

بعد از اين كه تموم شد، ما هم بلند شديم و زحمتو كم كرديم (خواهش مي كنم رحمتيد!)

 سوار ماشين شوهر خالم بوديم داشتيم از توي يكي از خيابونا رد ميشديم ديديم يه پيكاني دقيقا وسط خيابون پارك كرده. خيابون كم عرض بود اين كج پاركيده بود نمي شد حتي لايي كشيد. واسه همين شوهر خالم اومد دنده عقب بگيره كه ديد يا حضرت فيل چه ترافيكي!

راننده ها هم كه اعصاب نداشتن ريختن تو خيابون هي داد مي زدن: اين پيكان مال كيه؟ چرا وسط خيابون پارك كرده؟ و از اين حرفا. ديگه پليس اومد. ملت بيكار و بيعار جمع شدن. خلاصه از احيا هم شلوغتر شد.

حالا پليسا با بلند گو: راننده پيكان سفيد به شماره...بيا ماشينتو از سر راه وردار.

نخير. از راننده خبري نبود. واسه همين يكي از پليسا به مردم گفت بيايد كمك كنيد ماشينو جا به جا كنيم تا راه باز شه.

آقا تا ملت اومدن كه ماشينو هل بدن. ديديم بعــــله آقاي راننده تشريفشونو آوردن. البته شكمشون زودتر تشريف آوردن! آقا كجا بوده؟ تو كله پزي روبروي خيابون!!!! چكار مي كرده؟ كله پاچه مي خريده!!!!

تمام مردم فكشون افتاده بود پايين.  

پليسه رو به مرده (با فرياد): مرد حسابي خجالت نمي كشي؟ ماشينتو پارك كردي وسط خيابون رفتي كله پاچه بخري؟؟؟ كارد بخوره تو شكمت!!! (واقعا گفت ها!) 

پليسه اينا رو مي گفت و مردم مي خنديدن.

 مرده تا الان داشته گريه مي كرده خدايا منو ببخش غلط كردم ولي حالا... 

ديگه حرفي واسه گفتن باقي نميمونه. جون من تا حالا احيا به اين باحالي رفته بوديد؟

بله  اينجا ايران است.

 همين كارا رو مي كنيم كه...

بخدا هر چي سرمون بياد حقمونه.

اي خدا تو بـــــــــــــــــــــــــــــه!

    

 


تاكنون نظري ثبت نشده است
امکان ارسال نظر برای مطلب فوق وجود ندارد