حواس واسه آدم نمي ذارن كه. اين قضيه اي كه مي خوام بگم رو بايد بعد از نمايشگاه كتاب مي گفتم يادم رفته!
باري، روزي كه من و دو تا از دوستام رفته بوديم نمايشگاه بعد از بالا و پايين كردن نمايشگاه گفتيم بريم يه كم تفريحات سالم انجام بديم! واسه همين رفتيم پارك جمشيديه. بماند كه توي نمايشگاه از بس راه رفته بوديم نزديك بود كفشامون پاره بشه، حالا انگار آيه نازل شده بود ما به تفريحات سالم بپردازيم. همين طوري كه داشتيم مي رفتيم و مراحل سخت رو طي مي كرديم و دشمن فرضي رو شكست مي داديم، گفتيم يه خرده خستگي در كنيم نشستيم تو سايه يه درختي. يدفعه از دور چشم شيما افتاد به نقش نگاره صورت يه آدمي بالاي يه ديوار خيلي بلند لابه لاي يه سري گل و بوته. نمي دونم اين نقش برجسته رو ديدينش يا نه، اما از اونجايي كه ساخت اين پارك رو به دوره سراسر كفر و الحاد و بي ديني قبل نسبت مي دن (حتي آوردن اسمش كفاره داره! آيكون خوندن 70 تا قل هو الله و فوت كردن به خودمون و جميع خوانندگان!) شيما سريع گفت من مطمئنم اين عكس رضا شــ*ـاهـ*ـه!
باري از اونجا تر(!) كه هميشه چيزاي «جيز» و «اسمشو نيار» جالبترن، سريع بلند شديم بريم ببينيمش. توي راه هم به هوش و ذكاوت و چشماي تلسكوپي خودمون كلي افتخار كرديم و احسنت گفتيم. كلي هم سجده شكر و ثنا و حمد به جا آورديم كه خدا ما رو براي نجات بشريت خلق كرده! اگه ما رو نمي آفريد و تو عدم مي مونديم حيف مي شديم به خدا!
باري، براي ديدن اثر بايد يه سري حركات نمايشي رزمايشي در مي آورديم تا برسيم بالا. در اين حد كه پرستو طناب مي نداخت واسه من، منم كيفمو پرت مي كردم بالا و پرستو تيز مي گرفتش. از اينور هم من دست شيما رو گرفته بودم كه از صخره هاي سنگلاخي پرت نشه تو دره اي كه تهش معلوم نبود! (البته شما اصلا نگران نباشيد ما داشتيم از پله بالا مي رفتيم چون خيلي خسته بوديم پله ها در حد اورست بودن واسمون!) تا رسيديم جلوي اثر. از اونجايي كه موضوع روش تحقيق شيما توي دوران كارشناسي كلهم همين رضا بود ديگه افسار مغز و عقلمون رو داديم دستش.
من: شيما اين نقش برجسته هه چرا اين قدر مشكوكه؟ چرا كلاه رضا اين شكليه؟
شيما با نگاه عاقل اندر سفيه: خب عزيز من، من موضوع تحقيقم رضا بوده. اين مال قبل از رسيدن به تخت سلطنت و حاكميته!
پرستو: شيما اين نقش برجسته هه چرا اين قدر مشكوكه؟ چرا سيبيل رضا اين شكليه؟
شيما همچنان با نگاه عاقل اندر سفيه: خب عزيز من، من موضوع تحقيقم رضا بوده. اين مال قبل از رسيدن به مسند قدرته!
ما هم گفتيم خب اين موضوع تحقيقش رضا بوده خيلي بيشتر از ما بارشه! ديگه شيما وايساد پهلوي اثر، من و پرستو هم با دهن باز زل زديم به سخنان گوهربار شيما كه به علت ذيق وقت فقط اول جمله هاشو براي عبرت گيري آيندگان ميارم. (همه اينا رو با ژست سخنرانا بخونيد!)
من در فصل اول تحقيقم اشاره كردم به اين مسئله كه رضا...
در فصل دوم قيد كرده بودم كه رضا كلا آدمي بود كه...
در فصل آخر من علل ناكامي هاي رضا رو آوردم...
معتقدم اگه رضا اون اشتباهات رو نكرده بود...
من براي آشنايي بيشتر خوانندگان از اقدامات رضا، از كتاب دكتر ميم دال و دكتر جيم ذال به عنوان منبع استفاده كردم...
اون روزي كه من توي كتابخونه نشسته بودم و فيش برمي داشتم براي تحقيق رضا...
خلاصه هي گفت و ما هم هي سر تكون داديم و تاييد كرديم و به اين تحقيق ارزشمند مرحبا گفتيم. كه تو همين اثنا يه پدر بسيار با محبتي دست بچشو گرفته بود و داشتن از جلوي ما رد مي شدن كه بچه هه به باباش گفت بابا اين عكس كيه؟ باباش گفت: عكس ستار خان پسرم. :|
شما خودتون تصور كنيد قيافه من، قيافه پرستو و از همه مهتر قيافه شيما رو در حالي كه زل زده بوديم به چشماي نقش برجسته و تا حدود يه دقيقه همون طور چشم تو چشم بوديم با ستار! شايد باورتون نشه ولي بيچاره عكسه معلوم بود داشت داد مي زد كه بابا، چرا جفنگ مي گيد؟ من ستارم. ستار! رضا خر كيه؟ بعد ديگه از اون زاويه نگاه كرديم ديديم بيچار چقدر تابلوئه كه اين سَـتاره! و ما به عنوان سه عدد كارشناس تاريخ چّه سوتي گل درشتي داديم. شيما گفته رضاست ما هم بلانسبت شما عين يابو سرتكون داديم گفتيم آره آره رضاست! خلاصه بعد از توبه و استغاثه و ناله به درگاه ايزد منان و بعد از كلي اشك و فغان گفتيم: ســـتار ما رو ببخش. تو از اول ستار بودي، ما نفهميديم. ديگه جميعا مي خواستيم بريم اين مدركامون رو آتيش بزنيم بشيم عبرت خاص و عام كه از نگاه ستار خونديم كه ما رو بخشيده. براي اينكه از دلش دربياريم كلي باهاش عكس انداختيم بعدش هم لپشو كشيديم و برگشتيم!
پ.ن: خدا شاهده قبول داريم سوتي بزرگي داديم ديگه خواهشا شما ما رو شماتت نكنيد. بچه به اين خوبي اومده خودش سوتي خودشو جلوي انظار عمومي لو داده.
پ.ن: نتيجه گيري اخلاقي: با رفيقي كه موضوع روش تحقيقش رضا بود نريد پارك جمشيديه. :"
پ.ن: پيشاپيش مديونيد اگر خودتون چه در زمينه تحصيلات، چه در زمينه شغلي، چه در زمينه زندگي مشترك، چه در زمينه اقتصادي، فرهنگي، هنري، سوتي گنده داده باشيد و به ما بخنديد! :" (ستاد روحيه سازي خودمون)
پ.ن: اگه مي دونيد تو يه كاري خيلي تبحر و تخصص داريد و توي همون كار سوتي داديد بگيد دوره هم روحمون شاد شه بخنديم. با تشكر. اجرتون پيشاپيش با آقا!