به همچين موقعيتي هايي دچار نشيد فقط:
تقريبا چهار سال پيش يه جنتلمني از آشناهاي يكي از دوستام اومد خواستگاري ما كه از اون اول كلهم قرار بود جواب منفي باشه و البته هم بود. قبل از اون نمي دونم اين آدم شماره منو چه جوري پيدا كرده بود كه حالا يا زنگ مي زد يا پيام ميداد كه من عاشقم و فلان و بهمان. دليل اين برادر عزيز براي ازدواج همين علاقش بود. (اين با اون قبليه كه يه بار بهتون گفتم فرق داره ها) با اينكه وضع مالي خيلي خوبي داشت اما با هم اختلاف داشتيم در حد سياه و سفيد. مثلا من كه مي گفتم الان شبه اون مي گفت روزه. يعني هيچ جوره حرفمون تو مخ هم نمي رفت. تفاوت فكري داشتيم شَديد! آخر بهش اولتيماتوم دادم گفتم ديگه زنگ نزنه و هيچ رقمه پيام نده. اما مگه به گوشش ميرفت؟ يه دفعه مي ديدي در يك سري اقدامات بسيارتا انتحاري و حماسي شب و نصف شب روز و نصف روز پيام ميداد كه من نمي تونم فراموش كنم و از اين حرفا كه واقعا اين حركاتش دوي مارتن روي روان ما بود. احيانا، زبونم لال منم آدم تشريف دارم خب تحمل ندارم ببينم يكي داره اينقدر التماس ميكنه. از يه طرف هم مي دونستم و مي دونم كه ازدواج ما اصلا نتيجه خوبي نداره. اينقدر اين ادامه پيدا كرد تا اينكه همين چند روز پيش ديدم اينجوري نميشه و براي اينكه ديگه شمارشو رو گوشيم نبينم خودمو زدم به كوچه علي چپ با اسمس بهش گفتم كه اين خط رو شوهرم برام خريده و يه مدتيه كه واگذار شده! شما با كي كار داري؟ اولش باورش نشد هي گفت دروغ ميگي و از اين حرفا. منم گفتم اشتباه گرفتيد. الان گوشي رو ميدم دست شوهرم باهاش حرف بزن ببين با كي كار داري! (من واقعا نمي دونم هدفم در اون لحظه چي بود و به چي داشتم فكر مي كردم كه گفتم بيا با شوهرم حرف بزن و كلا يه اپسيلون پيش خودم فكر نكردم كه الان من اين وسط، دقيقا همين وسط، مي خوام شوهر از كجا گير بيارم؟!) كه ديگه اينو گفتم و باورش شد. گفت از شوهرت بپرس خط رو از كي خريده. منم فاميلي خودمو گفتم. خلاصه اونم درد و دلش يه دفعه باز شد و وايساد تعريف كردن كه من يكي رو دوست دارم و دارم رواني ميشم و از اين حرفا. منم با خودم گفتم خوب موقعيه كه از زبون يه آدم ديگه حرفامو بهش بزنم و بگم ازدواج خاله بازي نيست. هي هم ياد ما مي كرد و مي گفت با همه بي معرفتيش عاشقشم و دلم براي چشماش تنگ شده و فلان و بيسار. خب ما هم اينجا خربزه كه نيستيم ايني هم كه تو قفسه سينمون مي تپه نوشابه خانواده نيست. جاتون خالي يكي اون، اون طرف خط مي گفت، يه شيشه آبغوره هم من اين طرف خط مي گرفتم! قشنگ از ساعت 6 عصر تا ساعت 4 صبح هي گفت و آبغوره گرفتيم و هي مشاوره داديم كه جان دل بيا و اين دختر رو فراموش كن و برو پي زندگي بهتر. شما به درد هم نمي خوريد. يعني يّكّ حرفاي قلبمه سلمبه اي، يّكّ حرفاي قلبمه سلمبه اي، تحويلش دادم كه تا همين الانش هم وقتي پياماي اون شب رو ميخونم خودم همين طوري مي مونم من اينا رو دقيقا از كجا آوردم؟! بعد حالا اين وسط تنگ هر كدوم يه خدا شاهده مي زدم تميز! مثلا خدا شاهده به درد هم نمي خوريد! بعد توي اين خرتو خر كه اشكام دارن گوله گوله مي ريزن رو صفحه گوشيم و مني كه سال به سال هيچكس بهم پيام نمي داد و همراه اول با پياماش حكم دوست پسر رو داشت برام، ساعت 2 و 3 نصف شب، دقيقا همين ساعت از شبانه روز كه سگ تو لونش خوابه، من نمي دونم ژاله اون وسط از يخه (يقه) من چي ميخواد كه اس ميده قرقره فلان رنگ داري؟ يكي ديگه تازه يادش افتاده اس داده بپرسه راستي كنكور رو چه كار كردي؟ يكي ديگه ميگه فلان جزوه رو برام بيار. يكي ديگه ميگه به باباي من راي بده شده كانديد شوراها. يكي ديگه ميگه فردا مياي بريم بيرون؟ و... فقط كم مونده بود حسنك پيام بده بگه درازگوشم افسار پاره كرده داره جفتك مي ندازه بيام كمك كن رامش كنيم! والا. خب بگيريد كپتون رو بذاريد خب. اصلا آيه داريم كه ميگه شب را براي آسايش شما آفريديم. خب عمل كنيد! آي دلم مي خواست همون موقع سرمو بكوبونم به ديوار.
خلاصه سرتون رو درد نيارم اينقدر حرفام تاثير داشت كه به صورت خيلي منطقي دوست عزيزمون متوجه شد دختر مورد علاقه آدم بلا نسبت گوسفند يا اسير نيست كه ريسمون گردنشو بگيري و ببري زندانيش كني صداش هم درنياد تازه اظهار خوشبختي هم كنه. به زور هم كسي رو نمي توني به خودت علاقه مند كني. ننه قمر هم ميگه عشق يه سره مايه دردسره. وقتي يكي بهمون ميگه نه، تحمل شنيدنش هم داشته باشيم. از كوره در نريم. حتما دلايل خودش رو داره. هنوز هم ميگم عشق و علاقه براي ازدواج لازم هست اما كافي نيست. آخرش هم بهم گفت در حقم خواهري كردي و ممنون از اينكه حرفامو شنيدي و خوش به حال شوهرت با اين زن فهميدش (خدا شاهده اينو آخرش گفت!) به شوهرت سلام برسون و اين صوبتا.
ديگه نمي دونم. اين تمام زوري بود كه من زدم تا بفهمه قضيه چي بوده. به كجا برسه رو فقط خدا داند. فقط اون شب (در واقع بايد گفت اون صبح) ساعت 5 كه بيهوش شدم و ساعت 12 ظهر بيدار شدم چشمام شده بوده قده چشاي وزغ. عين شخصيتاي كارتوني هم صورتم سياه به خاطر اون گريه ها!
پ.ن: خدا اين مدلش رو نصيب مسلمون جماعت نكنه. نه دختر نه پسر.